آقا کسری آقا کسری ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

دردونه مامان و بابا

مامانی هر وقت مریض میشی من و بابایی خیلی غصه دار میشیم

سلام پسرم . چند روزی میشه که اسهال و استفراغ شدید بودی عزیز دل مادر . هیچی لب نمی زدی مامانی الهی بمیرم برات . چند روز مرخصی گرفتم موندم پیشت گل پسرم تا خوب شی خداروشکر امروز بهتر بودی و من اومدم سرکار ولی همش دلم پیش تو مامانی . جدیدا هی میگی بقل کلمه بقلو یاد گرفتی هی میگی بقل بعدشم میگی بازی بعد می گی دد یعنی بقلم کن بریم بیرون بازی . خیلی شیطون شدی . و تو این مریضی کلی وزن کم کردی . دوست دارم مامان جون الهی دیگه هیچ وقت مریض نشی .
2 ارديبهشت 1392

اولین دندون

اولین دندونت در 10 مرداد سال 91 زد بیرون. من از سرکار اومدم خونه مامان جون گفت دندون درآوردی اینقدر خوشحال شدم که حد نداره و زنگ زدم به بابایی سرکار گفتم که حتما به مامان عشرت بگه که آش دندونی رو بپزه خیلی سخت دندون درآوردی شبها همش با گریه از خواب بیدار میشدی برات ژل لثه خریدیم . حدود ۱۰ روز اذیت شدی الهی مامان برات بمیره گل پسرم. وقتی می خندیدی مثل یه مروارید کوچولو می درخشید    مبارکت باشه گل پسرم . ...
19 فروردين 1392

قشنگترین خبر زندگی مامان و بابا

۱۵ فروردین سال ۹۰ بود که من و بابایی با هم رفتیم پیش دکتر برای اینکه آزمایش خون بدیم تا معلوم شه مامان نی نی داره یا نه. ساعت ۵ بعدظهر بود با بابا رفتیم وقتی که وارد مطب دکتر شدم قلبم داشت تاپ و توپ می زد خیلی هیجان داشتم خلاصه بعد از اینکه ازم خون گرفت اومدم بیرون پیش بابایی نشستم تا اینکه جوابش آماده شه. نیم ساعتی طول کشید که هی تو اون نیم ساعت بابا کوروش مسخره بازی درآورد و دوتایی خندیدیم . بعد از نیم ساعت خانم دکتر صدامون کرد بریم داخل وقتی رفتیم داخل اتاق گفت بهتون تبریک می گم شما باردارین . از خوشحالی نمی دونستیم چیکار کنیم که خانم دکتر برام سونو نوشت تا اندازه جنین که تو باشی عزیز مامان معلوم شه . ما از ذوق همون موقع رفتیم آزمایش...
19 فروردين 1392