آقا کسری آقا کسری ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دردونه مامان و بابا

آخر هفته با برف و بارون

1392/9/16 11:11
نویسنده : مامان کسری
585 بازدید
اشتراک گذاری

خدیا شکرت به خاطر بارندگی که شاید از این آلودگی هوای تهران کمتر بشه .

پنجشنبه ١٤ آذر ماه همراه با یه برف قشنگ . منو کسری جونم صبح که از خواب بیدار شدیم از پشت پنجره شاهد این برف زیبا بودیم .... عشقم کلی خوشحال بود بابت اینکه من اون روز خونه بودم و پیشش بودم هی هرکسی زنگ میزد میگفت مامان خونه اس صوبانه منظورش (صبحانه اس ) خوردیم . کلی با هم بازی کردیم با هم آشپزی کردیم تا ساعت ٣٠/٢ که بابا کوروش از سرکار اومد با هم ناهار خوردیم . بعدش نفسم با باباش خوابیدن تا ساعت ٥ منم رفتم یه دوش گرفتم و آماده شدم برای اینکه قرار بود با کوروش بریم همایش سلامت خانواده که دعوت بودیم ولی منتها قرار شد کسری رو بزاریم پیش مامان جونش . اون روز دایی فرهادینا اومده بودن خونه مامان جون خیالم راحت بود کسری با رسپینا بازی میکنه و حوصله اش سر نمیره اون شب ما تا ساعت ١٠ بیرون بودیم وقتی برگشتیم کسری هنوز شامشو نخورده بود بردمش خونه بهش شامشو دادم خورد تا فردا صبح جمعه وقتی از خواب بیدار شدیم بابا کوروش طبق روال جمعه ها زحمت کشیده بودن نون تازه خریده بودن و صبحانه آماده کردن با هم صبحانه خوردیم بعدشم قرار شد آماده شیم بریم خونه عمه که کسری تکون میخوره میگه بریم عمه اعظم عاشقه عمه اشه ........... جمعه هم تا دیروقت خونه عمه بودیم خیلی خوش گذشت . برگشتیم خونه کسری ساعت ١٢ خوابید ولی ساعت ٢ نصبه شب با گریه از خواب بیدار شد چسبیده بود به من همش میگفت بقل و گریه میکرد نمیدونم چش بود اصلا رازی نمیشد حتی بقل باباش بره ............. تا ساعت ٥ صبح همینجوری همش با گریه از خواب بیدار میشد که بالاخره ساعت ٥ خوابش برد ساعت ٧ هم بابا لباسشو پوشوند و بردش خونه مامان جون تا ادامه خوابشو اونجا بخوابه .................... عزیر دل مامان قربونت برم چرا دیشت اینقده گریه کردی الهی که هیچ وقت اشکاتو نبینم .

 

رونوشت: سپیده جونم میدونم میایی و به وبلاگ کسری سر میزنی من هر روز میام به وبلاگت سر میزنم ولی امروز دیدم رمز گذاشته بودی و رمزهایی که قبلا داده بودی رو قبول نکرد اگه صلاح دونستی رمز جدید رو برام بفرست . درسا جونم رو ببوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سپیده مامان درسا
17 آذر 92 3:18
عسل جونم شرمنده وبت برام باز نمیشد ، اگه نه زودتر اومده بودم رمز و بهت داده بودم ببوس کسری جون و از طرف من
مامان کسری
پاسخ
سپیده جونم ممنونم ازت مثل همیشه شرمنده کردی ......... بوس
سپیده مامان درسا
19 آذر 92 13:03
فدات بشم خانومی ، مواظب خودت و کسری جون باش
سپیده مامان درسا
22 آذر 92 1:13
سلام مامان عسل مهربون خوبی حال گل پسرمون خوبه کی میخوای برامون از عکسهاش بذاری ، دلمون بد جور براش تنگ شده مواظب خودت و زندگی قشنگت و گل پسر نازت باش
نفیسه مامان دلارام
26 آذر 92 9:45
سلام عسل جون . حتما خواب بدی دیده کسری . دلارام هم یکی دو بار اینطوری شده . حتی یه بارشو می گفت خواب خاله سوسکه دیدم . کسری جونو ببوس از طرف من و دلارام .
سپیده مامان درسا
13 دی 92 13:58
سلام خانومی خوبی ، گل پسر نازمون خوبه
مامان کسری
پاسخ
عزیز دلمم سپیده جونم مرسی که حال ما رو می پرسی ما هم خوبیم خداروشکر یکمی فقط سرم شلوغه ......... درسا خانمی ما چطوره؟؟ چند وقته آپ نشدی؟؟؟
سپیده مامان درسا
4 بهمن 92 23:25
سلام عسل جونم خوبی گل پسر نازت خوبه پاسخ]سلام به روی ماهت سپیده جونم دوست مهربونم عزیزممممممممممم خوب شدی به خدا من میام به وبتون سرمیزنم ولی هر کاری میکنم نظراتم ارسال نمیشه . دلم براتون تنگ شده بود درسا جونم خوبه ...... ماشالاه بهش . ببوسش . بازم مرسی از اینکه جویای احوال ما هستی خداروشکر ما هم خوبیم . یکم سرم شلوغه هنوز وقت نکردم برم وبشو آپ کنم.