کسری شیرینی زندگی من و بابایی
کسری عزیزم هر روز که می گذرد و تو بزرگتر میشی بیشتر و بیشتر تو قلب ما جا داری اینقدر که صبح ها وقتی میام سرکار همش به فکر توام . این روزها خیلی شیرین و دوست داشتنی شدی شیطون و بانمکی. دیروز بابایی داشت تقویم نگاه می کرد همینجور که تقویم تو دستش بود داشت ورق میزد بر حسب عادت ما بزرگترها دستشو زد تو دهنش بعد ورق زد بعدش تو رفتی تقویم از دست بابا کوروش گرفتی و هی انگشتتو میکردی تو دهنت ورق میزدی ما از خنده مرده بودیم . چهارشنبه ٢٥ اردیبهشت ما ٢٠ نفر مهمون داشتیم خانواده و فامیلای بابایی (مامانی عشرت - خانواده عمه اعظم - خانواده عمه سوسن - و دایی محمود، دایی باباکوروش با خانواده) که من اون روز سرکار نرفتم تا به کارام برسم . خیلی پسر خوبی بودی ول...
نویسنده :
مامان کسری
11:27