....
چند وقتی میشه تنبلی می کنم و دستم به نوشتن نمیره نمیدونم چرا اینجوری شدم . در صورتی که این روزها واقعا لحظه به لحظه اش احتیاج به نوشتن داره . کسری جونم این روزها خیلی شیطون شده و خیلی حرف میزنه دیگه منظورشو کامل می رسونه . وقتی آشغال میریزی زمین خودت میگی ماما مامان جاروبرقی بده - بییم مغازه بسی -(یعنی بریم مغازه بستنی بخریم) . بالابممون (یعنی بالا پشتبوم) بق بقو به همون کبوتر میگی . انور (انگور) هنو (هندوانه) خرنا (خرما) و خیلی چیزهای دیگه .
بعدظهرها که با بابا میری بیرون وقتی برمیگردی قشنگ آمار همه چی رو به من میدی. میگم کسری با بابا کجا رفتی فوری میگی پاک (یعنی پارک) . چند روز پیش با بابا رفته بودی پارک وقتی برگشتی فوری گفتی مامان مامان بابا پاک آقا خانم . بابا کوروش خنده اش گرفته بود که دیگه آمار کاملو میده .......... ههههههه مثل اینکه تو پارک دوست بابا رو با خانمش دیده بودی اومده بودی اونا رو میگفتی .
یه روز دیگه که از سرکار برگشتم خونه فوری اومدی جلوم و گفتی آخ آخ بعد هی با یه دستت میزدی رو اون یکی دستت میگفتی آخ آخ مامایی عشی بعد یخچالو نشون دادی . بعد فهمیدم مامان عشرت اون روز هواسش نبوده جاکره ای در یخچالو شکسته داشتی اونو بهم خبر میدادی .... هههه
دیگه هر کسی هر چی ازت بپرسه میگی مثلا من برات اسباب بازی خریدم وقتی ازت میپرسم کی برات خریده میگی مامان . یا وقتی کفشاتو نشون میدیم کی خریده میگی عمه اعظم .
وقتی آهنگ میشنوی فوری شروع میکنی به رقصیدن . اینقده بامزه می رقصی الهی قربونت برم .
تو خیابون چند روز پیش با بابا کوروش داشتیم می رفتیم بیرون یه خانمه رو دیده بودی هی صداش می کردی خانم خانم ......... بیا . یا مثلا مردی رو تو خیابون می بینی فوری صداش میکنی آقا آقا .
تا یه چیزی میشه فوری میگه خدایا تکرت (خدایا شکرت)
وقتی اتفاق عجیبی می افته می گی ای داد بیداد یا می گی ای داد - ای خدا
اینقده قشنگ میایی منو می بوسی و می ری قربونه اون بوسه های قشنگت برم
پی نوشت: حتما حتما به زودی عکسهای قشنگ قشنگ میزارم