خاطراتی از بارداری
دوران قشنگی داشتیم من و پسرم ، حسش می کردم باهاش زندگی می کردم چیزایی را می خوردم که اصلا دوست نداشتم ولی به خاطر تو گل پسرم می خوردم که ویتامین همه غذاها بهت برسه . کسری جونم تو حدودا 4 ماه بود که در شکم مامان جا خوش کرده بودی که رفتیم شمال - بابلسر ویلای عمه اینا ، اونا رفته بودن زنگ زدن گفتن شما هم بیایین. ما هم رفتیم ولی من پاهام خیلی ورم داشت وقتی رسیدیم پاهام خیلی ورم کرده بود خودمم ترسیده بودم. دو روز بودیم و بعد برگشتیم تهران دکتر میرپور بهم معرفی کرده بودن متخصص زنان و زایمان بود که ما از همون ماه دوم رفتیم پیشش. خودش دوباره ازم سونو گرفت و گفت که ماهی یکبار باید برم پیشش برای چک . دکتر خوبیه من که راضی بودم. ماه چهارم بود که ...
نویسنده :
مامان کسری
12:16